می دانم می آیی ...

وبلاگ معتقدین به بازگشت حضرت امام موسی صدر (حفظه الله)

می دانم می آیی ...

وبلاگ معتقدین به بازگشت حضرت امام موسی صدر (حفظه الله)

عصبانیت ندیدم؛ نه در حضور نه در خلوت

دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت : 

<<...آن چیزی که ما در ادبیات و فرهنگ دینی خود از آن به «خُلق محمدی» یاد می‌کنیم، امام موسی صدر آن را به طور کامل داشت. من هرگز ندیدم که ایشان از این اطرافیان خود عصبانی شده باشد؛ در حالی‌که بعضی اوقات واقعاً ایشان را اذیت می‌کردند. هر کس که به حازمیه [مقر مجلس اعلای اسلامی شیعه] می‌آمد، می‌خواست ایشان را ببیند. خوب، ایشان هم مثل هر انسان دیگری خسته می‌شد. اما من هرگز ندیدم، نه تنها در حضور آنها، بلکه حتی وقتی تنهایی در خلوت پای سماور می‌نشستیم تا یک فنجان چای بنوشیم، که احساس عصبانیت یا دلتنگی کرده باشد. به مسائل اخلاقی و انسانی دقیقا توجه داشت. یک بار دهکده‌ای مسیحی را در جنوب لبنان بمباران کرده بودند و دو نفر از جوانان مسیحی آن کشته شده بودند. من تازه از آمریکا به بیروت آمده بودم. به من گفت که من دارم می‌روم تا از خانواده‌های این دو جوان مسیحی یک عیادتی بکنم. تو هم بیا با هم برویم؛ بد نیست. گفتم برویم، من دوست دارم. با ماشین ایشان رفتیم. روستای مسیحی درست کنار مرز مناطق اشغالی و اسرائیل بود. آنجا من با چشم خود دیدم که ایشان با مسیحی‌ها چه رفتاری دارند و مسیحی‌ها چه رفتاری با ایشان دارند. این‌ها همان چیزی است که امامان ما می‌گویند؛ که مردم را با رفتار‌تان به دین جذب کنید و نه با زبان‌تان. آقای صدر این امتیازات را داشت. ایشان علاوه بر اینکه تمام این نکات جامعه‌شناختی، روان‌شناختی و اجتماعی را داشتند، جایگاه‌شان در لبنان طوری بود که به مسائل سیاسی منطقه نیز اشراف کامل داشتند. من این اشراف سیاسی ایشان را در کمتر روحانی دیگری دیدم. ایشان مسائل سیاسی را می‌فهمید و اشراف داشت. این اشراف ایشان باعث شده بود تا مسائل را در ورای این روابط سیاسی عادی ببیند.
 
...آن چیزی که آقای صدر در لبنان بدست آورد، خودش بدست آورد. ایشان وقتی در سال 1959 به لبنان رفتند، خودشان با آن قد بلند و رشید پشت ماشین کوچک فولکس‌واگن نشستند و ظرف یک سال نزدیک صد هزار کیلومتر را در آن کشور کوچک زیر پا گذاشتند. ببینید، هیچ‌وقت روحانیون ما این اخلاق‌ها را نداشتند که خودشان پشت ماشین بنشینند و اینگونه متحرک باشند. دهکده‌ای نبود که امام موسی صدر ندیده باشد. هر دهی را که می‌گفتید، ایشان رفته بود و آنجا را دیده بود. یک خانواده شیعه نبود که امام موسی صدر آن را نشناسد. آقای صدر انصافاٌ با یک نگاه کاملا علمی وارد فعالیت شد. برای اینکه با خود گفت اول باید جامعه را بشناسد. در ضمن یک افق دید بلند داشت. مجلس اعلای شیعه را که درست کرد، اسمش شیعه بود؛ ولی همه شیعیان آنجا بودند. برخی پزشکان شیعه بودند که هم کمونیست بودند و هم عضو مجلس! ایشان نگفتند که شماها نمی‌توانید بیایید. همه خودی بودند و همه را جذب کرد. با اینها چنان با محبت برخورد کرد که گویی از هر مسلمانی مسلمان‌ترند. هیچ‌وقت این مرز بندی‌هایی را که ما امروز در کشورمان مشاهده می‌کنیم، نداشت. البته در همان حال در هر مسأله‌ای، خط مشی و مواضع خودش را داشت؛ خیلی محکم هم پای آنها می‌ایستاد و حسابی کار می‌کرد و هرگز تسلیم نمی‌شد. با این حال دقیقا توجه داشت و می‌دانست که چرا برخی شیعیان رفتند و کمونیست شدند. برای اینکه محروم‌ترین قشر بودند. اینها را همه می‌دانست و وسعت دید‌شان بسیار قابل‌توجه بود. بعد هم ایشان به سه زبان اشراف داشتند. فارسی که زبان مادری ایشان بود. عربی هم که حرف می‌زدند. فرانسه و انگیسی هم بلد بودند و البته فرانسه ایشان خیلی بهتر از انگلیسی ایشان بود. از طرفی بسیار اهل مطالعه بودند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد